مکان، خارجِ خارج. در پارک.
من: اِاا مامانی، چته پَ؟! یه طوری طور خوبی نیستی!
مامانی: والله چه بگم! الان سه روزه دچار یکنواختی خارج شدم. چقدر برم پیادهروی به جَک و پیتر و ماریا گود مورنینگ بگم. چقدر صبحها موکا لته با شکلات بخورم، چقدر دست حاجی عشقم رو بگیرم برم تو حراجیها دور دور کنم!
خستهم میفهمی! خسته!
من: همهش تقصیر توئه بابا! هی بهت میگم انقده واسهش فیلم نذار! الان حرفا و شکایتاش یه چیزی بین کارهای مهرجویی و اصغر فرهادی شده! هویت مشخص نداره!
مامانی: وات ایز یور پرابلم! آی ام تایرد! کن یو آندِراستَند می؟! آی نید اِ وَکیشِن!
بابایی: نه سحر! فکر کنم این زده تو کار وودی آلن الان! زبان اصلی بیزیرنویس غُر میزنه دیگه!
من: به جان خودم من تا پارسال فکر میکردم وَکیشن یه مدل ماشینه تو مایههای پیکان استیشن! این مامان ترمز بریده داره آپدیت میشه هاا!! اینجوری که داره پیش میره میترسم تا یه ماه دیگه تو دورهمی آخرهفتۀ جاستین ترودو اینا با زن داداشش مشغول بازی مفّرح یه قل دو قل باشه.
دوباره من: حالا وکیشن چه مدلی میخوای؟؟
مامانی: آب داشته باشه، ترجیحاً اقیانوس. درخت از این بلندا. کشتی از اون سفیدا. قرمز غروبش هم زیاد باشه لطفاً!
بابایی: بانو عشقم، اینی که میگی مال شبکه چهار بود هااا! نقاشیهای مرحوم باب راس! خدا رحمتش کنه. مرحوم، هنرمند باکمالاتی بود.
من: نههه، این مامانی خانم ونکوور خونش افتاده.
خو حالا بگو، الان پاشیم بریم واسه وکیشن، ونکوور، حلّه؟؟!!
مامانی با نیش باز: اوه مای گاش! یسسسس! ببخشین یعنی بله بله، حلّه! حاجی عشقم، این جورابای من رو ندیدی؟
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.